دَرِ مهر(آتشکده)

در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلد

دَرِ مهر(آتشکده)

در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلد

جایگاه آتش بهرام اصفهان


جایگاه آتش بهرام اصفهان



جایگاهِ آتش بهرام ِاصفهان

به خوشی ِ یکم آذر ماه، روزِ نکوداشتِ اصفهان

یاغش کاظمی (عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رامسر)



مقدمه: در تعریف، «آتش بهرام/وَرَهرام» بینِ آترترش هاست که ستایشِ آن نزدِ مزدیسنان، چونانِ ستایشِ شاهنشاهِ کشور بر همه واجب است. گویند که این آتش، از 16 آتش ِ مختلف ِ دیگر پس از مراسم ِ طولانیِ تصفیه، پاک شدن و یَزشن (نیایش)، که گاه زمانِ آن به یکسال می‌رسیده، فراهم آمده و سرانجام در آتشکده‌ی هر شهر تخت نشین می‌شده است. در مرتبه‌ی فروتر از آن، «آتش آدُران» جای دارد که از 4 آتشِ محقر دیگر فراهم می‌شده است و امکان داشت که آن را به سرعت (حداکثر یکماهه) در پرستشگاهِ کوچکِ یک قریه یا محله برافروزند. نگارنده در این گفتارِ کوتاه، نخست به شرح ِ موقیعتِ شهری ِ اصفهانِ پیش از اسلام پرداخته، و سپس در جست و جوی محل و جایگاهِ «آتش بهرام» ِ شهر اصفهان برمی‌آید.

بخش اول: جَی و یهودیه

عموماً گمان بر این است که در طول دوره ساسانی و قرون اولیه اسلامی، شهر اصفهان شامل دو مرکز عمده بوده که به فاصله‌ای نزدیک (حدود دو میل) از هم قرار داشتند. یکی "جَی"، که امروزه آن را با منطقه‌ای به نام "شهرستان"، واقع در شرق اصفهان در کرانه شمالی زاینده‌رود، یکی می‌شمارند و شامل "شهرستان"ِ امروز تا حدود محله‌های قدیمی "خواجو" و "ترواسکان" (تل واسکان) و "پای قلعه" و "کران" بوده، و دیگری "یهودیه"، که امروزه آن را با محله "جوباره"، در کنار "مسجد جامع"، یکی می‌دانند.

لطف الله هنرفر (1298-1385 خورشیدی) در کتابِ «گنجینۀ آثار تاریخی اصفهان» پافشاری دارد که توسعه شهری ِ "یهودیه" در عهدِ اسلامی از حدودِ 150 هـ.ق آغاز شد؛ آن‌ زمان که اصفهان را دیه‌هایی پراکنده و شهرهایی ویران بود.

به هنگام ِ بازدیدِ "ابوالقاسم بن احمد جیهانی" در نیمه دوم سده 4 هـ.ق از اصفهان، "یهودیه" بزرگی و اعتبار فزون‌تری نسبت به "شهرستان" یافته بود؛ آن‌گونه که در کتاب ِ «اشکال العالم» گوید:

«اصفهان، دو شهرست؛ یکی را "یهودیه" خوانند و یکی را "مدینه" (شهرستان)؛ و میان هر دو، مسافت نیم فرسنگ باشد. و "یهودیه" بزرگست از همدان و بنای هر دو از گل است؛ و گذرگاه فارس و جبال و خراسان و خوزستان و فراختر شهرهاست. دیه‌های بزرگ و مردم بسیار و توانگر، و مال دارد ... و در عراق، شهری بزرگ‌تر از اصفهان نیست.»

درباره "یهودیه" و حضور یهودیان در اصفهان، روایات مختلفی آمده است. "مقدسی" (345-381 هـ.ق) در کتابِ «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم» گوید:

«چون "بخت النصر" یهودیان را از "بیت المقدس" کوچانید (سدۀ ششم پیش از میلاد)، یهودیان شهری که به سرزمین خودشان همانند باشد غیر از اصفهان نیافتند و در آنجا فرود آمدند.»

در رسالۀ «شهرستان های ایران» که احتمالاً تدوین اولیۀ آن در اواخر دورۀ ساسانی انجام شده و تنها اثری به زبان پهلوی یا "فارسی میانه" است که موضوع آن منحصراً جغرافیای شهرهاست، از شهرستان "گی" (=جَی)، که اسکندر آن را ساخته، به عنوان اقامتگاه جهودان یاد شده و چنین آمده است که:

«جهودان را یزدگرد پسر شاپور (یزدگرد اول ساسانی ، 399-420 م.)، به خواهش زن خویش "شیشین دخت" (شوشاندخت/سوسن) به آنجا آورد».

در همین رساله، ساخت شهرستان‌هایِ "شوش" و "شوشتر" را نیز به این زن، که مادر "بهرام گور" و دختر "رأس الجالوت" (ریش گالوثا) "رئیس یهودیان" بود، منتسب کرده‌اند.

مرزهای این کلنی یهودی‌نشین در اصفهان را می‌توان از فهرست روستاهایی که پیرامون آن واقع بوده و "حافظ ابونُعَیم" (334/336-430 هـ.ق.) در کتابِ «ذکر اخبار اصفهان» به دست داده است، تعیین کرد. این روستاها عبارت بودند از: فُرسان، یَوان، خُرجان، فلفلان، سُنبُلان (چُملان)، کَماآن، اَشکهان، جرواآن (کرواآن) و خُشینان.

حقیقت هرچه باشد، بی تردید این مرکز یهودی نشین در اصفهان عهد ساسانی، بسیار دیرپا بوده است؛ روایتی از جسارت یهود در آزار روحانیونِ دین ِ غالب (زردشتی)، که "آرتور کریستنسن" (1875-1945 م.) در کتابِ «ایران در زمان ساسانیان»به نقل از "حمزه اصفهانی" می آوَرَد، مؤید این نکته است:

«در زمان سلطنت "پیروز" (459-483 م.)، یهودیان گرفتار قتل و آزار شدند و سبب آن، انتشار این خبر بود که یهود دو تن از موبدان زردشتی را زنده پوست کنده اند. این کشتار ظاهراً در شهر اصفهان که آن وقت مسکن جماعت کثیری از بنی اسرائیل بود، شدت فوق العاده یافت.»

نام "گی" که در رساله «شهرستان‌های ایران» آمده، در متن‌های دوران اسلامی، به صورت "جَی"، در کتیبه شاپور در "کعبه زردشت" به صورت "گدی" (فارسی میانه) و "گب" (پارتی) و بر روی مهرهای ساسانی، به صورت "گب" و "گد" نوشته شده است، که همه نماینده تلفظ "گی" است و این "گی" (جی) نام قدیم شهر اصفهان است.

نام "جی" در نوشته‌های جغرافی‌دانان مسلمان (از سده سوم ه.ق به بعد)، همه جا به عنوان یکی از روستاها یا مراکز شهری بزرگ "اصفهان" ذکر شده است.

"میر سید علی جناب" (مؤلف «الاصفهان» در اواسط سدۀ 14 ه.ق)، جایی که از "بلوکات اصفهان" سخن می‌راند، گفتاری نیز درباره "جی" دارد:

«"جَی" در قدیم، نام پایتخت مملکت اسپاهان بوده -حالیه بلوکی است معروف که شهر "جی" در آنجا واقع بوده است- ؛ "جی" مشتمل است بر 76 قراء و مزارع، آب و هوایش معتدل و شبیه به آب و هوای ماربین است.»

"لطف الله هنرفر" نیز در مقالۀ «آثار تاریخی جی» در این باره می‌ویسد:

«"جی" که نام قدیم اصفهان است، امروز به علت وسعت قابل ملاحظۀ شهر اصفهان، تنها به یکی از بلوک اصفهان اطلاق می شود که دو ساحل شمالی و جنوبی زاینده رود را در بر می گیرد. قسمت واقع در شمال رودخانه را «جی» و قسمت واقع در جنوب آن را «اَبَرز رود جی» می نامند. حد شرقی "جی"، بلوک «بَراآن» و حد غربی آن، بلوک سرسبز «ماربین» است. ساحل جنوبی زاینده رود، بین پل "شهرستان" در مشرق، و قریه دَستگرد در مغرب، «بَرزرودجی» نام داشته است، که حد شمالی آن بستر زاینده رود، و حد جنوبی، کوهستان هزار دره و کوه صفه می باشد.»

واژه "جی" بی شک از واژه "گی" آمده است. امروزه "جی"، دهستانی از بخش مرکزی اصفهان است. در این دهستان ده دیگری به نام "جیران" و باز دیه دیگری به نام "جی شیر" داریم. در اطراف مملکت ایران، دیه‌ها و روستاهای بسیار به صورت "جی" و یا ترکیباتی از آن وجود دارد. از جمله "جی"، که دیهی بزرگ است در حوالی شهر کرج و ... . "جَی" به صورت "گی" در واژه "گیومرت" (= گَیّ یو مَرت) اوستایی، دیده می شود. "گیومرت" (کیومرث) نام پادشاه داستانی ایران، و به معنی "زنده فانی" یا "انسان میرا" می باشد. "گَی" در اوستایی به معنای "زندگی و زیستن" می آید. از این رو، آسان می‌توان تصور کرد که کلمۀ "جَی" از همان ریشه کلمه "گَی" به معنی حیات و زندگی آمده است.

بخش دوم: جایگاهِ آتش بهرام

"لیزا غلوم بیک" در مقاله ی «الگوهای شهری اصفهان پیش از صفویه» نقشه ای از شهر ِاصفهان در اواخر عهدِ ساسانی و اوایل عهدِ اسلامی ارائه می دهد. به زعم ِ او «جَی» نه یک کانون مذهبی و نه محلی برای سکونت شهرنشینان، بلکه محل خزاین و دفاین و مرکز اداری بوده است. رایِ او بر واقع نبودن ِ کانون ِ مذهبی در داخل بارویِ «جَی» مستند است به قولِ "حمزۀ اصفهانی" (270-350/360 هـ.ق.) در کتابِ «سنی ملوک الارض و الانبیاء» که مکان ِ آتشگاهِ ساخته ی "شاپور دوم" (ذوالاکتاف) (پادشاهی از 309-379 م.) موسوم به «سروش آذران» را در قریه ی «جُرواآن» دانسته است:

«... و نَصَبَ بِقریةِ حروان من رستاق جی ناراً سمّاها سروش آذران وَقَفَ علیها قریةَ یَوان و قریة جاجاه من رستاق لمنجان».

یعنی (شاپور) در قریۀ حروان از رستاق جی آتشی به نام «سروش آذران» را نصب و قریۀ یَوان را بر آن وقف کرد. حروان همان قریۀ جُرواآن است که "حافظ ابونُعَیم" حدودِ آن و قریۀ یَوان را در اطراف یهودیه مشخص کرده است.

ابن بلخی نیز در کتابِ «فارس نامه» (اوایل سدۀ 6 هـ.ق.) بر این امر صحّه گذاشته و از آتشگاهی در جُرواآن اصفهان نام می‌برد که شاپور ذوالاکتاف بنا کرده است:

«... و از آثار او [(شاپور ذوالاکتاف)] در عمارت جهان آن است که این شهرها و بندها و پولها کی یاد کرده آید او بنا کرده است؛ [...] در اصفهان، بَوان [(یوان)] جُرواآن و آنجا آتشگاهی کرد».

امروزه روستایی با نام ِ "سِرش بادران" (سروشفادران/سرش بادرون) با جمعیتِ 2101 نفر (طبق سرشماری 1385) در 29 کیلومتری جنوب شرقی اصفهان، در ساحل شمالی ِ زاینده رود واقع است. مسجدی از عهدِ شاه طهماسب اول صفوی دارد که بنای آن به "محمد سروشفادرانی" منسوب است و کتیبه ای در سردرِ مسجدِ آن به تاریخ ِ 976 ه.ق دیده می شود. پل "سروش بادران" (پل دشتی) در کنار این روستا بر مسیر قدیمی زاینده رود قرار گرفته بود. شاید این روستا محل ِ آتشگاهِ پیشتر یاد شدۀ "سروش آذران" باشد که زمانی جزو دهستان "جی" و گاهی جزو بلوک "براآن" بوده است؛ ولی طبق آخرین تقسیمات کشوری جزو دهستان جی محسوب می شود.

نام قریه های ِ "یوان" و "جرواآن" در گزارشهای ِ "حمزه اصفهانی" و "ابن بلخی" در کنار ِ هم آمده است. از سویِ دیگر، از قولِ "حافظ ابونعیم" دانسته می شود که "یهودیه" در ایام ِ توسعه اش پس از ساخته شدنِ "مسجد جامع"، زمین های ِ قریۀ "یوان" را فرا گرفته بود:

«و اتسعت الیهودیه بعد بناء جامعها بصحرا خمس عشرة قریة و انضافت رُقعتها الی الیهودیه و هی باطِرقان و فُرسان و یوان و ...».

موقعیت «آتشکده»ی دیگری در همان حدود، توسطِ مفضل بن سعد مافروخی در کتاب «محاسن اصفهان» (سده‌ی5 هـ.ق.) ذکر می‌شود؛ بیرونِ باروی ِ «جَی»، پهلویِ دروازه "گوش" (جوش/جهودان/یهودیه) در دهِ تازه تأسیس ِ «آذرشاپوران». جز اینکه بنای آن به فرمان فیروز (هجدهمین پادشاه ساسانی؛ 459-484 م) بوده است:

«"فیروز" فرمان فرستاده بود به آذرشاپوران، پسر آذرمانان، پهلوان از دیه هُرستان از رستای ماربین به اتمام باروی مدینۀ جی؛ و این حال پیش از اسلام بود به صدوهفتاد سال. آذرشاپوران بر مقتضاء فرمان، بنای باروی را تمام کرد [...]. و در پهلوی آن [(دروازۀ گوش/ یهودیه، که یکی از چهار دروازه بود)] دیهی بنا کرد نام آن آذرشاپوران و در آن دیه سرایی عالی در حال عمارت آورد و در باغ سرای ایوانی رفیع برافراشت و آن را آتشکده ساخت و آن دیه بر آن وقف کرد.»

به نظر ِ نگارنده، باید محل ِ تخت نشینی ِ «آتش بهرام» ِ شهر ِ اصفهان در همین حدودِ اخیر –بیرون بارویِ جی، مجاور ِ یهودیه- جستجو شود و روستای ِ فعلی ِ سِرِشبادران /سروشفادران –علی‌رغم ِ نام ِ پر آوازه‌اش- نمی‌تواند مکانِ تخت نشینی ِ یک «آتش بهرام» به شمار آید.

بر این باور، آتشی که در عهدِ ساسانی در محل ِ کوهِ مشهور ِ "آتشگاه"ِ اصفهان (8 کیلومتری ِ غربِ شهر اصفهان، مشرف بر جاده اصفهان-نجف آباد) تخت‌نشین شد، «آتش آدُران» بوده است و نه «آتش بهرام». این برداشت، با نام کهن ِ بنا و بلوکی که "کوهِ آتشگاه" در آن واقع است، "ماربین" (=مهرین =جای مهر)، هماهنگ است؛ چرا که در تعریف، «آتش آدُران» یک آتش ِ محلی ِ معمولی ِ مخصوص قریه و روستاست و آن را عموماً در «دَرمهر» تخت‌نشین می‌کردند. دَرمهر، به معنی خانه مهر، اصطلاح رایج متأخری برای پرستشگاه یا آتشکده است.

مسلم است که در اواخر عهد ساسانیان «آتش آدُران» آتش دهکده‌های کوچک و «آتش بهرام» از آنِ شهرها و آبادی‌های بزرگ‌تر بود. یکی از دهاتِ بلوک ماربینْ «آدُریان» نام دارد. این ده در یازده ‌کیلومتری غرب اصفهان، در کنار جاده اصفهان - خمینی‌شهر واقع است و "کوه آتشگاه" نیز با فاصله کمی در جنوب شرقی آن جای دارد. "آدُریان" همان آدُران است که پارسیان آن را "آگیاری" نیز می‌گفتند و به معنی «آتشکده کوچک» است. پس نام‌گذاری این ده را می‌توان متأثر از آتش ِ آدُرانِ تخت‌نشین در محل ِ "کوهِ آتشگاه" دانست و احتمالاً این ده وقفِ آتشگاهِ مذکور بوده است. ‌گذاری این ده را می‌توان متأثر از آتش ِ آدُرانِ تخت‌نشین در محل ِ "کوهِ آتشگاه" دانست و احتمالاً این ده وقفِ آتشگاهِ مذکور بوده است.




تصویر 1- نقشه اصفهان در اواخر عهد ساسانی مأخذ: کاظمی، یاغش. آتشگاه اصفهان.

مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل. 1386



تصویر 2: نقشه اصفهان در اوخر عهد ساسانی و اوایل عهد اسلامی
ترسیم: لیزا غلوم بیک (1974 م.)



تصویر 3: موقعیتِ "جی"، "جوباره"، "قلعه تبرک"، "چهارباغ" و "زاینده رود" در نقشه شهریِ اصفهانِ امروز - مأخذ: http://www.esfmap.ir







تصویر 4: دورنمایِ روستایِ سروشفادران (سروش آذران) عکس از: جواد رحمتی (زمستان 1383)



تصویر 5: کتیبه سردر مسجدِ صفویِ روستایِ سروشفادران (سروش آذران) عکس از: جواد رحمتی

(زمستان 1383)





تصویر 6: نگارنده (سمت چپ عکس) به همراهِ استاد "حسین پورنادری" (سمت راست عکس) در کنارِ سردر مسجدِ صفویِ روستایِ سروشفادران (سروش آذران) - عکس از: جواد رحمتی (زمستان 1383)

با سپاس از نویسنده وتشکر ازhttp://s1.picofile.com/file/6196114684/kazemi6.jpg

آتش ورهرام کرمان


(گزارش تصویری)

سنگ‌نوشته‌ی آتش‌ورهرام کرمان به موزه می‌رود




کرمان

- آرمیتا فرهمند: تاریخچه ی سنگی آتش ورهرام ، آتشکده ی کرمان که 365 سال دیرینگی دارد و در زمانی برای حفاظت درساختمان خاوری (:شرقی) شاهورهرام ایزد نصب شده‌است به موزه مردم‌شناسی زرتشتیان منتقل خواهد شد.

آرش ضیاتبری، هموند کمیسیون وقف انجمن زرتشتیان کرمان که این کار را بردوش دارد، در این‌باره به خبرنگار امرداد، گفت: تاریخ این سنگ نوشته 1014 یزدگری برابربا 1024 خورشیدی است.و قرار است پس از موافقت انجمن در آیینی ویژه رونمایی شود و در موزه مردم شناسی زرتشتیان جای گیرد.
به گفته‌ی ضیاتبری، این سنگ‌نوشته، پس از رونمایی، کهن‌ترین شی موزه خواهد بود.
آرش ضیاتبری، درباره‌ی تاریخچه‌ی این سنگ‌نوشته، چنین گفت: «دستور رستم بندار مهرگان پس از یک سال ونیم توانست آتش ورهرام رادر کرمان گردآوری کند ودر سال 1024 خورشیدی این آتش را در آتشکده‌ی محله‌ی شهر تخت‌نشین کند. پس از انتقال این آتش به آتشکده‌ی قناتغستان وبا ویران شدن آن آتشکده، آتش ورهرام آتشکده‌ی قناتغستان در سال 1302 با اجرای مراسمی ویژه، با همیاری پنج موبد کرمانی و قناتغستانی به نام‌های موبد بهرام اسفندیار آریایی، موبد نوشیروان جهانگیر اشیدری، موبد گشتاسب جهانبخش، موبد بهمن جهانبخش و موبد اردشیر سهراب به آتشکده‌ی نوساز کرمان منتقل و در جایگاه کنونی آن تخت‌نشین شد.»

به گفته‌ی ضیاتبری، این آتش پس از آتش ورهرام یزد دومین آتش ورهرام فروزان ایران است.
آرش ضیاتبری که سالهاست درباره تاریخ زرتشتیان پژوهش می‌کند، می‌گوید: «هنگامی که مری بویس برای پژوهش‌هایی درباره‌ی کیش زرتشتی به ایران آمده‌بود، یک ماه در خانه‌ی شاه‌جمشید سروشیان می‌ماند او در جست‌وجوی این سنگ‌نوشته بوده است و به شوند ویران شدن آتشکده‌ی‌ محله‌ی شهر با شماری از کارگران شاه جمشید سروشیان به جست‌وجوی سنگ‌نوشته می‌پردازند که پس از کشف آن ، تاریخچه‌ی سنگی آتش ورهرام، را درشاه‌ورهرام ایزد قرار می‌دهند.»

به گفته‌ی وی، به شوند ساخت وسازهایی که درسال های گذشته در شاهورهرام ایزد انجام شده است .بخشی از این سنگ نوشته به زیر گچ فرو رفته است. که پس از بیرون آوردن آن، به زودی این کتیبه در نخستین موزه ی مردم شناسی زرتشتیان جای خواهد گرفت.

متن سنگ نوشته بدینگونه است:
بنام ایزد عصر شهنشاه صاحب قران آفتاب اقبال کیوان آمد و برجیس امتحان
کدخدای شهر انصاف و خدیو ملک عدل زافریدون بهتر و افزون تر از نوشیروان
مالک کیهان شهنشاه جهان عباس شاه قاتل تورانیان و قبله ایرانیان
از امیران و دلیران کایستاده بر در از بهر خدمت خودچگویم بلکه هم خیل شهان
در چونین عهدی اگر بر سر نشد طاق جنان از شرف نبود عجب خاصه در دارالامان
خانقاه و مسجد و حوض و رباط و میل و پل نیز هریک ساخت اینجا یافت مزد آنجا جنان
ایکه زیر طاق محرابی برو پرچین ببین از غرور باز آی کان گاه طاعتت یابد قران
عرشه ما گشت پیشانی به نیت پاک دار با حذر باش از خدنگ غیب این ابرو کمان
ای ردان و موبدان این خانه دیگر خانه ایست دل مگردان جز بتسبیح و ستایش بر زبان
این سرا صورت نخواهد زانکه جای سیرت است خانه مهر است کی گنجد در این نقش ردان
خانه هست این بنا از جمله تصویرها چون ضمیر روشن و چون سینه صافی دلان
تاب باورهای رویائی ندارد این مقام باش عارف ورنه خیز و کن بتک بار گران
این اطاعتگاه را بهر دعای خیر ساخت از زر خود رستم بندار ابن مهرگان
مرزبان جست از خرد سال بنایش گفت باد پایه این طاق نو تا سالهای جآودان
١٠١٤ یزدگردی

فرتورها از آرش غیبی است.

آتش ورهرام (بهرام)

 آتش بهرام(ورهرام): این آتش ترکیبی است از 15 آتش زمینی و یک آتش با منشا آسمانی(برق آسمان). آمده است که این آتش باید 1128 بار تطهیر می شده و مراسم تقدیس آن یک سال به طول می انجامیده است. 15 آتش زمینی عبارت بودند از: آتش آتشدان پادشاه/استاندار/فرماندار، فرمانده ارتش، پیشوای دین، درویش/صاحب دل، زرگر، کوزه گر، آجرساز، رنگرز، ضرابخانه، آهنگر، اسلحه ساز، نانوا، تقطیر، چوپان، مرده سوز و برق آسمان. اهمیت به سزایی داشته و خاموش شدن آن با خاموش شدن دین همراه شمرده می شده است. شاهان ساسانی پیش از تاجگذاری پیاده به مکانی که آتش ورهرام در آن نگهداری می شد می رفتند و در آن جا تاجگذاری می کردند.

نیایش شاه وَرَهرام ایزد نمادی از ستایش اهورامزدا


ورهرام که پارسی آن بهرام و اصل اوستایی آن ورترغنه veretraghna است ، فرشته فتح و پیروزی می باشد و ورهرام ایزد به معنی پیروزی قابل ستایش است و به سبب جایگاه پر اهمیتش « شاه ورهرام ایزد » نامیده می شود .زرتشتیان امروز ، به مانند نیاکان خود در روز ورهرام ایزد در زیارتگاه شاه ورهرام ایزد گرد هم می آیند و با خواندن اوستا برای خود ، خانواده و همه مردم هفت کشور زمین آرزوی پیروزی و سربلندی می کنند در باور ایرانیان ، پیروزی همواره با ارزش و قابل ستایش بوده است به همین دلیل در اوستا سرودهای زیبایی در ستایش پیروزی آمده است . ایرانیان باستان پیش از آغاز هر کار گروهی ، در نیایشگاه ویژه ای جمع می شدند و سرودهای ستایش پیروزی را با هم می خواندند و با روانی نیرومند و اراده ای استوار ، برای پیروزی ، پای به میدان مبارزه زندگی می گذاشتند .ایزد ورهرام مورد ستایش و احترام پادشاهان ساسانی بوده است و در جنگ هایی که با رومیان و سایر ملل داشتند ، از او طلب یاری می کردند تا آنها را بر دشمنان و بدخواهان میهن چیره گرداند . در آغاز وَرَهرام یشت می خوانیم : زرتشت از اهورامزدا پرسید... ای اهورامزدای پاکترین مینو ، از میان ستودگان مینوی کدام نیرومندتر است و اهورامزدا پاسخ گفت : ای زرتشت اسپنتمان پیروزی خداداده از همه نیرومندتر است .

اوستای وَرَهرام یشت ، چهاردهمین یشت اوستا و دارای 22 کرده و 64 بند می باشد . بند 1 تا بند 27 درباره ظاهر شدن بهرام به ده کالبد مختلف است ، بند 28 تا بند 33 درباره بهره مندی اشوزرتشت از لطف ایزد پیروزی است و بند 34 تا بند 64 هم در شمار بخش های قدیمی یشت ، درباره هوم و قدرت نیروی بهرام در جنگ ها است .ایزد بهرام که در دلاوری دلاورترین ، در پیروزی پیروزمندترین ، در شکوهمندی شکوهمندترین ، در بخشندگی بخشنده ترین ، در سودرسانی سودرسان ترین و در درمان بخشی درمان بخش ترین آفریدگان می باشد همه دشمنان آسیب رسان و همه مردمان کژاندیش و جادویان و پتیارگان را در هم می شکند .گفتیم که ایزد بهرام به ده شکل مختلف جلوه گر می شود : برای نخستین بار به پیکر باد تندتاز ، بار دوم به پیکر گاو نر زیبا با گوشها و شاخهای زرین ، بار سوم به پیکر اسب سفید زیبا با گوشهای زرین ، بار چهارم به پیکر شتر نیرومند ، پنجمین بار در پیکر گراز نر زیبا ، برای بار ششم در پیکر جوان پانزده ساله با چشمانی روشن و پاشنه زیبا ، برای بار هفتم در پیکر مرغ شاهین نیرومند و تندرو ، هشتمین بار به پیکر قوچ زیبای پیچیده شاخ ، بار نهم در پیکر گوزن جنگی زیبا با شاخهای تیز و برای بار دهم در پیکر پهلوان دلیر و زیبا نمایان می شود .

ایزد ورهرام نگهبان اشا در برابر دروغگویان و پشتیبان راستی در برابر کژی و کاستی می باشد و تقریبا هم مرتبه ایزد سروش است .زیارتگاه شاه ورهرام ایزد در قدیم معروف به پیر سنگی بوده و درب کوچکی از سنگ هم داشته است . گذشته از زرتشتیان ، مسلمانان نیز به این محل باور دارند و با نیتی پاک ، نیازهای خود را از این محل می‌خواهند . چنین معروف است که هنگام هجوم افغان ‌ها به کرمان ، شب را در کنار خندقی که نزدیک شاه ورهرام ‌ایزد بود استراحت کرده تا فردای آن ‌روز ، این حدود را غارت کنند . شبانه پرچم سبزی در این محل ظاهر گشت و در قلب سپاه آنان افراشته و برپا شد . افغان ‌ها به گمان ‌اینکه دشمن به ایشان حمله ‌ور شده در تاریکی شب به کشتن یکدیگر پرداختند و پای‌ به فرار گذاشتند . علت دیگری که باعث شده به این محل احترام بگذارند این است که محمد اسماعیل خان حاکم کرمان مصمم بود که مسیر دروازه‌ ی ناصریه را از اواسط شاه ورهرام ‌ایزد بگذرانند . هر چند زرتشتیان عجز و التماس کردند تا او را از این تصمیم منصرف کنند مؤثر واقع نشد . شبانه پیرمردی سفیدپوش و نورانی از چاهی که در این محل قرار دارد خطاب به او گفت : تو می خواهی خانه مرا خراب کنی ؟ خانه ات را خراب و افراد آن را پریشان خواهم کرد . فردای آن ‌روز محمد اسماعیل ‌خان از تصمیم خود دست برداشت و دستور داد روی آن چاه صفه ‌ای بسازند . یکی از زرتشتیان این عمل را به امر او انجام داد و این صفه تا امروز وجود دارد و امروزه زرتشتیان در این قسمت شمع روشن می ‌کنند .

فلسفه آیین ورهرام یشت بدین گونه است که در اوایل دوران اسلامی ، در زمان شاه عباس صفوی تعداد زیادی از زرتشتیان از یزد و کرمان به اصفهان کوچ کردند و به گبرآباد در نزدیکی جلفا رفتند . این گروه از زرتشتیان اصفهان در زمان شاه سلطان حسین صفوی قتل عام شدند که موجب شد تعدادی فرار و به یزد پناهنده شوند . گفته می شود که در همان سالها گروه زیادی از زرتشتیان به خاطر یک فرد که (شاید برای محافظت و پشتیبانی از خانواده خویش بود) فرد مسلمانی را به قتل رسانده ، محکوم به مرگ شدند . در این میان ، کاری از دست زرتشتیان ، این قوم ستم دیده بر نمی آمد تنها دعا به درگاه اهورامزدا و کمک و یاری از امشاسپندان و ایزدان و چنین شد که هزار اوستای ورهرام یشت خوانده شد و از آن ایزد درخواست کمک و یاری نمودند . سرانجام نیایش ها اثر خود را نشان داد و شاه و همراهانش دست از قتل عام زرتشتیان کرمان برداشتند . آیین ورهرام یشت هزاره که سالهاست توسط زرتشتیان با آرمان همازوری ، تندرستی ، پایداری و بهروزی زرتشتیان ایران و جهان و سرافرازی و سربلندی ایران برگزار می شود فلسفه ای کهن و دیرینه در بر دارد .


بیستمین روز از هر ماه در گاه شماری ایرانی « وَرَهرام » نامیده می شود ،
ورهرام به چم پیروزی و ورهرام ایزد ، به چم پیروزی قابل ستایش است.
در باور ایرانیان پیروزی همواره با ارزش و قابل ستایش بوده است
به همین دلیل در اوستا سرود های زیبایی در ستایش پیروزی آمده است.
ایرانیان باستان پیش ار آغاز هر کار گروهی ، در نیایش گاه ویژه ای
گرد می آمدند و سرود های ستایش پیروزی را با هم می خواندند
و با روانی نیرومند و اراده ای استوار ، برای پیروزی ، پای به میدان
مبارزه ی زندگی می گذاشتند .
این مکان ها به تدریج به نیایش گاه ورهرام ایزد معروف گشت.
اکنون زرتشتیان دست کم ماهی یک بار ، در روز ورهرام ، در نیایش گاه
شاه ورهرام ایزد گرد هم می آیند و اهورا مزدا را نیایش می کنند
و از او می خواهند که پیروزی را در زندگی ، بهره ی آنان گرداند
و نیز همه ی کسانی را که به پیروی از پیام اشو زرتشت در
« تازه گردانیدن ِ زندگانی » ، « پیش بردن جهان هستی » و
« گسترش آیین راستی » می کوشند ، پیروز و سر افراز گرداند.

( نیایش گاه های شاه ورهرام ایزد در خرمشاه یزد ، ذین آباد یزد ،
شریف آباد اردکان ، امیریه ی تهران ، تهران پارس ، کرج ،
کرمان و اهواز وجود دارد.)